{。^◕‿◕^。0 ❤ حجاب

سعی کنید همراهیم کنید

خانم شما برای من ارایش کرده

کنار خیابان ایستاده بودیم منتظر تاکسی. یک تاکسی سمند زرد نگه داشت که روی صندلی های عقبش یه "زن و شوهر” یا شایدم یه "خواهر و برادر” یا هر چیز دیگه نشسته بودن.
رفیقم عقب نشست و من هم صندلی جلو نشستم.
این آقا و خانوم رفتار متعادلی داشتن و تقریباً مطمئن شدیم که زن و شوهر هستند. خب اصلا به ما چه…
ولی خانوم به شدت آرایش کرده بود و حسابی سعی در نمایان تر شدن زیبایی های زنانه خود داشت. خلاصه نگم دیگه….
کسی با کسی صحبت نمی کرد تا اینکه یهو این رفیق ما رو کرد به خانومه گفت: رژ لبات رو دوست دارم خلاقیت توش می بینیم ولی به رژگونه ات نمیاد!!!!!
یه لحظه همه داشتیم هم رو نیگاه می کردیم، من رفیقم رو، شوهره خانومش رو، خانومه خودش رو تو آینه ماشین نیگاه می کرد، راننده هم من رو نیگاه می کرد و رفیقم هم به شوهره.
نفهمیدم چی شد که دیدم شوهره نعره ای زد و یخه ی رفیق ما رو گرفت که بی ناموس…

راننده هم دید داره شر درست میشه، زد کنار و گفت همه تون پیاده شین زودتر، حوصله دردسر ندارم.
رفیق ما در حالی که یخه اش در دست شوهر اون خانومه بود در ماشین رو باز کرد و اومد پایین. من هم سریع پیاده شدم رفتم جداشون کنم.
شوهره داد می زد بی ناموس ….. مگه خودت ناموس نداری چشت به ناموس مردمه و …
رفیق ما هم با کمال آرامش به چشمای شوهره نیگاه می کرد و هیچی نمی گفت و بعد از چند دقیقه فقط این جمله گفت: ببین داداش، خانوم شما برای من آرایش کرده، من هم نظرم رو راجع به آرایشش گفتم. اگه برای شما بخواد آرایش کنه این کار رو توی خونه انجام میده نه جلوی چشمای ملت.
بعد از اتمام افاضات رفیق ما، شوهره یخه‌ی رفیق ما رو ول کرد و یه نیگاه به خانومش انداخت و رفت سمت پیاده رو.
خانومش هم دو تا فحش بووووق به رفیق ما داد و رفت دنبال شوهرش.
و من تمام این لحظات هیچی نگفتم و فقط به حرف دوستم فکر می کردم .
نظر شما چیه؟؟؟؟؟

۰۳ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۳۶ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

نیش زنبور

نمی دونم تا حالا نیش زنبور رو چشیدی یا نه؟ 

وای که چقد درد و سوز داره دور از جونتون. یادمه یه روز که عطر گل محمدی زده بودم

 متوجه شدم یه زنبور دور و ورم می پلکه ! این دیگه از کجا پیداش شد،

چند بار خواستم دورش کنم اما نمی شد از سماجتش کفرم داشت در میومد ،

بعد از کلی تلاش یه دفعه نکته ای به ذهنم خطور کرد که تقصیر خودم بوده! چرا؟

چون من عطری زده بودم که اونو تحریک کرده بود

و هوسش رو بدون اینکه بفهمم به هیجان آورده بود

آخه معلوم بود که زنبور عاشق گل وعطر و من با زدن عطر توجهش رو جلب کرده بودم

خلاصه زنبور بود و عشق بازی با من !

منم که حوصله اداهاشو نداشتم و از این جلف بازیهاش به تنگ اومده بودم سعی

می کردم از خودم دورش کنم... تو همین گیر و دار

آخ سوختم..........!!! آره!

نیش عاشقانه زنبور بود که به بالای ابروی چشمم خورد و بعد یه قلمبه بزرگ

بالای ابروم ....مُردم از درد .....این هم سزای تحریک کردن زنبور...

به قول خدا جون : آنچه از بدی به تو می رسه از خودته

 

- حالا حرفم اینه...حرفم با تو ، دوستم، آبجی ام، خواهرم...

اگه  ادکلنی زدی یا خودت رو مثل گلی آرایش کردی و موهاتو انداختی بیرون 

و بیرون رفتی یقین بدون که پسرها و مردهایی رو به هوس میندازی

پسرهایی که چه بسا ممکنه از اخلاق و منش و...اونا متنفر باشی

 اما اونا تو رو ول نمی کنن و اگه خیلی بخوای ازشون به خاطر عفت و پاکدامنی 

 کناره بگیری نیششونو می زنن وصورت زیبای عفتت رو با ورم اتهام زشت می کنن

اما واقعا تو این سوز بدبختی، خودت هم مقصر نیستی؟

حرف خدا جون یادت نره : آنچه از بدی به تو می رسه از خودته

۰۳ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۲۲ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

واقعا اقا؟


دخترک رو به من کرد و گفت:واقعا آقا؟!

گفتم:ببخشید چی واقعا؟!

گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد!

گفتم:بله

گفت:اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن،

ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشیدفقط سر پایین میندازید و رد میشید!

گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه!

گفت:کمه؟ببخشید متوجه نمیشم؟

گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانو زد حقاکه سرپایین انداختن کمه آره تو راست میگی ...

۰۳ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۱۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

شیخ رجبعلی خیاط:

              

چشمت به نامحرم می‌افتد، اگر خوشت نیاید که مریضی!!

اما اگر خوشت آمد، فوراً چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو: یـــــا خیر حبیب و محبوب...

یعنی: خدایا من تو را می‌خواهم، این‌ها چیه؟! ، این‌ها دوست داشتنی نیستند... هر چه که نپاید دلبستگی نشاید

۰۳ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

سیاه و سفید

یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتː

-<بنویس! هر چه می خواهی بنویس! بد,زشت,احساسی,هیجان انگیز,دوست داشتنی,

هی بنویس و پاک کن….>

چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پراز علامت و حرف بود.چروک و خط خطی و کثیف.جای پاک

کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.کاغذ را گرفت.یک کاغذ سیاه به او داد و گفتː

-<بنویس.همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن ,خط خطی کن…>

دختر گفتː<نمی شود استاد,روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!>

استاد چادرش را سرکرد و لبخند ملیحی زد.نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند.

حجاب واکسن مقابله با تیر نگاه های آلوده است…. .

آیا خود را واکسینه کدرده ای؟


۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۸ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

دوراهی

بهترین و مشهورترین هنر پیشه ی زن در کشورش بود و زیبایی اش شهره ی خاص و

عام.تصمیم گرفته بود مسلمان شود.وقتی خبر مسلمان شدنش را شنیدند,به او گفتندː<

باید بین کار و حجاب یکی را انتخاب کنی!>

آن شب,مردم از تلویزیون خبری باور نکردنی شنیدندːاو محجبه شده بود!

امام صادق(ع)ːحجاب زن,برای طراوت و زیبایی اش مفیدتر است.(المستدرک/ج 5)


۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۵ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

ازادی

رفته بود آنجا درس بخواند.شنیده بود آزاد ترین کشور دنیاست.اما وقتی می خواست

وارد دانشگاه شود او را به جرم آزادی پوشش دستگیر کردند.

به جرم حجاب!

حجابː

حːحریمت                  جːجذبه                 اːآبرو و شرف                  بːبندگی

 


۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۳ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

فقط یک نگاه

درست یک هفته بعد از مراسم عروسی آمده بودند برای طلاق!

زن هاج و واج بود و با صدای بلند گریه می کرد اما مرد خونسردانه و بی توجه به اشک 

های جان سوز زن نشسته بود.

-<چرا می خوای طلاقش بدی؟>

وقتی این سوال را از مرد پرسیدم نیشخندی زد و گفتː

-<عاشق یکی دیگه شدم. شب عروسیم دیدمش…>

عروسی شان در یک باغ بود. زنانه و مردانه.می گفت معشوقه جدیدش دوست نزدیک

همسرش است.

عفت;زن را توانا می سازد که با جستجوی بیشتری عاشق خود را,یعنی کسی را که

افتخار پدری فرزندان او را خواهد داشت,برگزیند.(ویل دورانت)


۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

چادر نورانی


با صدای جیغ زن از خواب پرید.

_<نور! یک نور عجیب در اتاق است!!>

مرد یهودی از خواب پرید و با شتاب به سمت اتاق رفت.چادررا که دید,همه چیز به یادش آمد.

چادر فاطمه(س)را به جای قرض به علی(ع) امانت گرفته بود.حالا نور چادر اتاق را پر کرده

بود.مرد یهودی و همسرش از تعجب و شگفت زدگی اقوامشان را خبر کردند و برای دیدن چادر

نورانی به منزل آوردند.با دیدن نور چادرفاطمه(س)هشتاد نفراز یهودی های مدینه مسلمان شدند.

حجاب,رساندن زن به رتبه عالی معنویت است.>>

۰۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۲۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

.........

-دزد

از دزد می ترسید. می ترسید مبادادزد به خانه اش بزند.می ترسید همه سرمایه و دارایی اش را

یک شبه به تاراج ببرند.برای همین در خانه دزدگیر نصب کرده بودبا در های آهنی و قفل های

ضد سرقت.هیچ دزدی جرات نداشت به خانه او قدم بگذارد… .

اما آن شب دزد به سراغش آمدو همه دارایی اش را برد. تا صبح نشده همه اهل محل داستان

فرار پسر غریبه با دخترش را می دانستند.


دخترم,ای همه هستی من…


تو یکی گوهر تابنده بی مانندی,


خویش را خوار مبین,


ای سراپا الماس… ازحرامی بهراس…


قیمت خود مشکن…قدر خود را بشناس…


 


۰۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰